نوربالا| این دیگر کیست؟ من که نشناختمش!مادر شهید فتح الله شهرینی تعرف می کند: «پسرم کت و شلوار نو خریده بود. اما بیرون رفت و وقتی برگشت همان لباس کهنه و پر وصله همیشگی تنش بود. وقتی فهمیدم لباسش را هدیه داده است از خودم پرسیدم: - به گزارش سایت قطره و به نقل ازخبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مادر شهید فتح الله شهرینی از رزمندگان دفاع مقدس تعریف می کند: از در که آمد، تعجب کردم. توقع داشتم با همان کت و شلوار نویی که خریده برگردد؛ اما دوباره همان لباس های همیشگی اش را به تن داشت. کهنه و پروصله. جا خوردم. از خودم پرسیدم: یعنی چه؟ بهش گفتم: ننه! کت و شلوارت کجاست؟ لبخند زد؛ گفت: ننه سرت سلامت باشد. گفتم: فتح الله! گفت: به خدا ننه، باز. گفتم: باز! پس چی؟ گفت: دوستم عروسی داشت. گفتم: بخشیدی؟ گفت: نه! مکثی کرد و سرش را پایین انداخت. گفتم: نه؟ گفت: نه که نه . می دونی ننه . راستش هدیه دادم. گفتم: کت و شلوار را؟ گفت: ننه مال دنیا مال دنیاست؛ به خدا ننه. فقط نگاهش کردم. با خودم گفتم: این دیگه کیه! من که نشناختمش. منبع: کتاب آن سوی دیوار دل به قلم مریم زاغیان پایان پیام/ برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |